رمان دیوانه ی عاشق از آیدا نیلساز با فرمت pdf,java,epub,apk
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
بازدید : 2312
نویسنده : hosein

 رمان دیوانه ی عاشق از آیدا نیلساز

نام رمان :رمان دیوانه ی عاشق

به قلم :آیدا نیلساز

حجم رمان : ۱.۶۶ مگابایت پی دی اف , ۱.۰۳ مگابایت نسخه ی اندروید , ۰.۹۲ مگابایت نسخه ی جاوا ,۹۰ کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه ی از داستان رمان:

داستان درباره ی دختری به اسم روشناس که طی تصادفی نامزدش رو از دست میده و به خاطر همین تعادل روحیش رو از دست میده و تحت درمان قرار میگیره .یک شب که از خونه بیرون میره یک فرد رو میبینه که…..


فرمت رمان:pdf,apk,java,epub

دانلود رمان دیوانه ی عاشق از آیدا نیلساز با فرمت pdf

دانلود رمان دیوانه ی عاشق از آیدا نیلساز با فرمت apk (نسخه کتابچه)

دانلود رمان دیوانه ی عاشق از آیدا نیلساز با فرمت apk (اندروید)

دانلود رمان دیوانه ی عاشق از آیدا نیلساز با فرمت java

دانلود رمان دیوانه ی عاشق از آیدا نیلساز با فرمت jad

دانلود رمان دیوانه ی عاشق از آیدا نیلساز با فرمت java (پرنیان)

دانلود رمان دیوانه ی عاشق از آیدا نیلساز با فرمت epub

صفحه ی اول رمان:

روشنا نشسته بود رو صندلی و داشت سالاد درست می کرد نسرین هم داشت ظرفا رو می شست که یکدفعه صدای خنده ی روشنا بلند شد…نسرین دست از شستن ظرفا برداشت رفت طرف روشنا و گفت:روشنا مادر به چی می خندی؟!

روشنا در حالی که می خندید دستشو گرفت جلو صورت نسرین و گفت:مامان دستم برید…داره ازش خون میاد.

نسرین با بغض گفت:مادر این چیش خنده داره؟؟پاشو اصلا نمی خواد سالاد درست کنی.

روشنا در حالی که بلند می شد بلند داد زد:چیزی نیست اهورا یه بریدگی جزئی، ناراحت نباش الان خونش بند میاد.

نسرین گریش گرفته بود…نمی تونست باور کنه روشنا دیوونس…بعد از مرگ اهورا نامزد روشنا…روشنا دیگه هیچوقت حالش خوب نبود….تعادل روحی نداشت بود…هرچند تحت نظر پزشک بود اما درمان پزشکا تاثیر زیادی روی روشنا نداشت…نسرین چسب زخمی روی دست روشنا زد و از اشپزخونه بردش بیرون و نشوندش سر مبل…اشکای روشنا پشت سر هم پایین میومدن…صحنه ی تصادف جلوی چشمش رژه می رفت…جسم له شده اهورا…یکدفعه جیغ بلندی کشید و سرش رو گرفت بین دستاش…نسرین درحالی که گریه می کرد رفت سمت اشپزخونه…روشنا از جاش بلند شد و نشست یه گوشه و

بلند بلند گریه کرد…بعد از پنج دقیقه یکدفعه اشکاش رو پاک کرد و رفت داخل اشپزخونه و روبه نسرین گفت:مامان…اهورا نگفت کی میاد؟

رمان دیوانه ی عاشق از آیدا نیلساز
منبع:http://www.forum.98ia.com/



:: موضوعات مرتبط: رمان , ,
:: برچسب‌ها: جدید , رمان , دیوانه ای عاشق , دانلود رمان دیوانه ای عاشق , رمان دیوانه ی عاشق از آیدا نیلساز با فرمت pdf,java,epub,apk ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: